"نه به احمدى نژاد"
سوال مهمترى وجود دارد!
سياوش دانشور

با نزديک شدن به موعد مضحکه "انتخابات" رژيم اسلامى و بويژه بدنبال مناظره کانديدهاى اين نمايش٬ که به صحنه رو کردن گوشه ناچيزى از جنايت و دزدى و فسادى منجر شد که سراپاى اين نظام با آن تنيده شده است٬ فضاى سياسى جامعه قطبى شده است. يک نتيجه قطبى شدن فضاى سياسى در اينروزها دست بالا پيدا کردن منطق "بد و بدتر" است که بطور مشخص در تمايل راى سلبى "نه به احمدى نژاد" خود را نشان ميدهد.

نيروهاى طرفدار اين خط در حکومت و حاشيه آن تا اپوزيسيون پرو رژيم و رسانه هاى بين المللى فارسى زبان که جهت سياست خارجى دولتهاى آمريکا و اروپا را پيش ميبرند٬ به زبانهاى مختلف اين منطق را تاکنون تبليغ و بعنوان "تنها راه مردم" بيان کرده اند. اين بخش منفعت روشن و استراتژيکى در تسرى اين منطق به حرکت توده مردم دارند. از نظر آنها نتيجه بايد اين شود که نهايتا بخش وسيع ترى از مردم در "انتخابات" شرکت کنند٬ راه حل را "تعامل با رژيم" ببينند٬ جريان طرفدار سازش و مذاکره با غرب در رژيم تقويت شود٬ و جامعه و مردم عاصى از خط مشى نفى جمهورى اسلامى و حرکت انقلابى دورى جويند. اين پلاتفرم سياسى منطق "بد و بدتر" بويژه در ايران است. اما ضرورتا منطق توده مردم که بيشترشان دل خوشى از جمهورى اسلامى ندارند به اين محاسبات متکى نيست. چه بسا مردم با محاسباتى عکس اينها به همين نتيجه ميرسند. کسى که خواهان رابطه با آمريکاست٬ يا ميخواهد شر اوباش خيابانى از سر زنان کم شود٬ يا حتى توهم ايجاد کار و شغل و معيشتى را دارد٬ ممکن است راه تحقق اينها را دراين منطق ببيند و يا خود را براين اساس قانع کند. منطق و حرکت سلبى مردم در مقاطع مختلف به محاسبات بسيار ساده تر و بخشا به توهمات متکى است. "نه به احمدى نژاد" تنها خط آگاهانه طرفداران جمهورى اسلامى و حاميان موسوى و کروبى و رضائى و رفسنجانى و ديگران نيست٬ خط بخشى از مردم هم هست که فکر ميکنند تداوم دولت احمدى نژاد ديگر قابل تحمل نيست. و از آنجا که آلترناتيو بلافصلى ندارند ميگويند دراين ميان "موسوى بهتر است"!

وضعيت اين روزها بشدت متناقض است. از يک طرف کل نظام و در راس آن خامنه اى و سران رژيم بشدت نگران اوضاع اند. تشديد اين فضاى قطبى به معنى گسترش خطى کمپ هواداران کانديداها نيست٬ بلکه ممکن است بسرعت کنترل اوضاع را از دست همه شان خارج کند. نگرانى حکومت دقيقا همينجاست. از سوى ديگر جمهورى اسلامى نياز دارد اين "انتخابات" را وسيله اى براى تحکيم موقعيتش در سطح داخلى و بين المللى کند. بدرجه اى افسار اوباش سرکوبگر را کشيده اند٬ از مزاحمت براى زنان و حجاب نه فقط خبرى نيست بلکه خود کانديدها در رقابت با همديگر از انواع مد و "بد حجابى" ديروز استفاده ميکنند. مردمى که هر روز زير فشار سرکوب و باتوم و بازداشت و جنگ و گريز خيابانى با اين سرکوبگران بودند دارند بدرست از اين فرصت استفاده ميکنند. دختران و پسران در ميدانها و خيابانها و استاديومها و هر محل تجمعى بالا و پائين ميپرند٬ ميرقصند و شعار ميدهند. پرچم سبز اسلامى موسوى فورا به قالب و رنگ مد مانتو و روسرى و موى سر و مانيکور تبديل شد. جامعه به زبان و روش خود از هر دريچه اى به نفع تشديد فشار در پائين استفاده ميکند. اين فضا با خود همواره اين سوال را هر ساعت شديدتر طرح ميکند که بايد جلوى احمدى نژاد را گرفت و بقولى "سبيلش را دود داد". مردمى که جانفداى موسوى و کروبى و ديگران نيستند٬ مردمى که ميدانند خامنه اى و خمينى و اسلام سرور همه اين چهار مسلمان مرتجع و آدمکش است٬ مسئله شان آمدن و رفتن اين و آن نيست٬ مسئله شان خود جمهورى اسلامى است. مخالفت آنها با احمدى نژاد به معنى دفاع از موسوى نيست. آنها ميخواهند کسى را جاى احمدى نژاد بگذارند که تا تبديل شدن به احمدى نژاد دوم و چه بسا بدتر کمى زمان تنفس داشته باشند. به عبارت دقيقتر با حرکت سلبى شان و تشديد شکاف در بالا فرصتى براى خود در پائين بخرند.

ترديدى نيست هيچ آدم عاقلى در بدترين شرايط هم خواستار اين نيست که از خيل جنايتکاران بخشى سر کار باشد که خشن تر و وحشى تر است. همه٬ چه آنها که در منطق بد و بدتر اسير شده اند و چه آنها که کل پديده جمهورى اسلامى را نميخواهند٬ مايل نيستند احمدى نژاد تير خلاص زن سرکار بماند. با اينحال مسئله مرکزى سياست ايران ماندن يا رفتن احمدى نژاد نيست. اينگونه طرح مسئله عميقا گمراه کننده و دو خردادى و توده ايستى است. مسئله اين بود و هست که فرجه "انتخابات" حکومت آدمکش اسلامى٬ برخلاف ميل باطنى سران رژيم٬ به وسيله اى تبديل شد که ناچار شدند براى درجه اى مقبول شدن نزد مردم دست روى خواستها و مطالبات جامعه و جنبشهاى اجتماعى بگذارند. آنها مجبور شدند از شعارهاى کلى و پوچ فاصله بگيرند و هرچند به شکل اسلامى و مسخ شده اما در باره معضلات جامعه و مطالبات انباشت شده آن سخن بگويند. اين به سادگى نتيجه اعتراض و فشار در پائين است که بالائيها را به تحرک و صفبندى وادار کرده است و يا دعواهايشان را تشديد و تعميق کرده تا جائى که ناچارند گوشه اى از راهزنى و دزدى و شرکت در جنايت و فساد همديگر را رو کنند. شعارهائى هم که در خيابانها و مراسمهاى انتخاباتى سر داده ميشود٬ شعارهائى که مرزهاى جناح هاى حکومتى را درمينوردد٬ تداوم همان فشار در پائين و تلاش براى تشديد شکافها در بالا است.

از نظر منطق توده مردم حرکت سلبى امروز عليه احمدى نژاد ايجاد فضا براى کمى تنفس و مقدمه حرکت وسيعتر و صريح تر عليه پديده تضعيف شده تر جمهورى اسلامى است. با اينحال اين اقدام دولبه است. اين سياست و تاکتيک نهايتا به بقاى حکومت اسلامى نيرو ميدهد. درست است که بخشى از قاتلين را از اريکه قدرت دولتى پائين ميکشد و پشت صحنه ميفرستد اما به کل حکومت اسلامى سوبسيد سياسى ميدهد. بهترين سياست و عمل اينبود و هست که يکپارچه به اين مضحکه نه گفت و عليه همه شان بميدان آمد. بهترين سياست ابطال شناسنامه جمهورى اسلامى و بزير کشيدن پرچم آنست. در اين دور نمايش جمهورى اسلامى به هر مسئله اى چنگ انداخت تا بساطش را رونق دهد. وطن وطن و تبليغات تند ناسيوناليستى و آريائى از زبان همه کانديدها جارى است. از کلمات و شعارهاى جنبشهاى اساسا ضد جمهورى اسلامى تا توسل به شعر و سرودهائى که سرايندگان و صاحبان سياسى اش را اعدام کرده است. همه اينها به خاطر اين بود که "موج سوم" راه بياندازند! اين حکومت تنها به سرود انترناسيونال طبقه کارگر چنگ نيانداخته است. همه اينها ميگويد که خود سوژه٬ يعنى تبليغات اسلامى و جمهورى اسلامى بشدت کهنه اند و خادمان و بانيان آن نيز بر آن واقفند. اما اگر از جزئيات اين فضا بگذريم٬ مسائل و نگرانى هاى اساسى فقط اين نيست که به احمدى نژاد راى ندهيم و موسوى پيروز شود. اين سوال ما و مردم نيست٬ اين سوال جناحى از حکومت است. سوالات اساسى تر و پايه اى تراند.

سوالات واقعى امروز
اگر اتفاق خاصى رخ ندهد٬ با توجه به حمايت بخش اعظم جمهورى اسلامى از مير حسين موسوى و خط وحدت طلبانه و ناسيوناليستى که او نمايندگى ميکند٬ موسوى جانشين احمدى نژاد خواهد شد و کار احمدى نژاد بعنوان رئيس جمهورى اسلامى تمام است. چرا؟ احمدى نژاد نه محصول "حزب پادگانى" ابداعى حزب توده بود و نه کودتاى يک جناح عليه جناح ديگر. پديده احمدى نژاد بعنوان يک خط مشى محصول يک توافق در درون رژيم بعد از شکست دو خرداد بود. پلاتفرم سياسى احمدى نژاد رفتن به سمت مدل پاکستانى جمهورى اسلامى بود که منصور حکمت در تحليلهاى مربوط به روند اوضاع سياسى ايران بعنوان يک احتمال از آن سخن گفته بود. در اين روند قرار بود به زعامت "رهبر" و بدليل "تهديد شدن نظام"٬ آقايان آخوندهاى مفت خور با حفظ اموال مسروقه به پشت صحنه بروند و سپاه پاسداران و زعماى نظامى به فرمان آقا جلو صحنه بيايند و "امنيت" را برقرار کنند.  احمدى نژاد به اين سمت رفت اما در نيمه راه با مقاومت وسيع در درون حکومت روبرو شده است. يک خط در رژيم اينبود که بدنبال مفتضح شدن و شکست دو خرداد٬ بايد سياست بسيج نيروهاى اسلامى در منطقه و تروريسم و بمب ساختن و سرشاخ شدن با غرب را پيش برد. يک سياست تعرضى و چند جانبه که بتوان براساس آن امتياز گرفت که نهايتا هم امنيت جمهورى اسلامى تضمين شود و هم سهمش در منطقه بعنوان يک قدرت برسميت شناخته شود. اين خط فرجه اى مى بايد ميداشت و در ايندوره "بال ديگر نظام" حق نداشت نق نق و انتقاد کند. يادتان باشد٬ زبان اين ژورناليستهاى معصوم دو خردادى بيرون مو در آورد که از حضراتى مانند عبدى و باقى و ديگران بپرسند که چرا ساکت اند و در مقابل کارهاى احمدى نژاد چيزى نميگويند؟ پاسخ بسادگى اين بود که "دوره انتخابات نيست و ايشان تازه آمدند و بايد فرصت داد". بال ديگر نظام تنها وقتى ميتوانست زبان بگشايد که شکست اين خط مسجل شده باشد. اين خط حاکم توافق درون حکومت بود. البته اين توافقات بعدتر و وقتى تدريجا زمان آن تمام شد و يا از نظر بخشهائى تمام شده تلقى ميشد توسط خودشان بخشا عنوان شد. اولين اپوزيسيون احمدى نژاد همان اردوى راست بود و نه دو خرداديها.  

امروز خط احمدى نژاد خيرش را رسانده است. در سطح بين المللى و منطقه اى احمدى نژاد به پيروزيهاى براى اسلام سياسى و جمهورى اسلامى نائل شده است. در گل نشستن کشتى جنگى آمريکا در عراق و موضوع بحران اقتصادى جهان سرمايه دارى هم به نفع جمهورى اسلامى عمل کرد. نان سياسى بمب ها و موشکهاى تروريسم دولتى آمريکا و اسرائيل در عراق و افغانستان و لبنان و فلسطين به جیب گشاد اسلام سياسى و مشخصا جمهورى اسلامى ريخت. امروز به حکم شرايط عينى و ابژکتيو دو طرف٬ دوران ديپلماسى تروريستها است. دوران سازش و بند و بست و تلاش براى "عاديسازى" و "مشارکت منطقه اى" است. احمدى نژاد فرد مناسب اين کار نيست٬ همانطور که جرج بوش نبود. جمهورى اسلامى امروز نيازمند اينست که دستاوردهاى تاکنونى اش را تثبيت کند٬ ضعف دشمن را به نقطه قدرت خود تبديل کند٬ و در موقعيتى بهتر تعرض بعدى را شروع کند. گرفتن تضمين امنيت نظام و بقا جمهورى اسلامى و ختم تخاصم با آن همواره سوال کليدى کل جمهورى اسلامى بوده است. سوالى که عليرغم سياستهاى جديد اوباما و دولت آمريکا در قبال جمهورى اسلامى هنوز در هاله اى از ابهام قرار دارد. موسوى به اين معنا کانديد نظام و چه بسا خامنه اى است. کانديد وسيعترين بخش جمهورى اسلامى اعم از جناح راست تر و جناح موسوم به دو خرداد و اصلاح طلب است. "عقلاى نظام" دسته جمعى ميخواهند از شر احمدى نژاد خلاص شوند.

مسئله اما فقط به موضوعات استراتژيک مربوط نيست. منافع مالى و تعريف قدرت و ساختار قدرت و اينکه آينده جمهورى اسلامى چگونه باشد خود يک موضوع مهم دعوا است. با پايان و شکست پديده دو خرداد٬ راست حکومتى چند پاره شد. شکافها در اردوى راست تشديد شد و تخاصمات ميان شان شديدتر از تخاصم همه شان با دو خرداديها شد. جرياناتى در جمهورى اسلامى از جمله آخوندها خود را کم ارج و قرب ديدند و حتى مرتبا مسخره شدند. روندى شبيه روند پاکستانى شدن جمهورى اسلامى تدريجا در جريان بود که با مقاومت رفسنجانى روبرو شد. رفسنجانى سمبل خيل آخوندهاى جمهورى اسلامى است. اگر امروز رفسنجانى بيشتر از هى کس مورد حمله احمدى نژاد است از اينجا ناشى ميشود و اگر موسوى در هر يکدقيقه فيلمهاى تبليغاتى اش سه بار خدمت اين و آن آخوند غول پيکر ميرود به همين دليل است. ترکيبى که پشت موسوى بخط شده است٬ چه در بالا و چه در پائين٬ ترکيبى تاکتيکى براى نفى احمدى نژاد و خطى است که در آينده آن جائى براى خود نميبيند. همين موضوع را احمدى نژاد با زبانى ديپلماتيک بيان کرده است؛ "روحانيون محترم اند اما مملکت را بايد علمى اداره کرد و بدست عالمان داد!"

اين جنگ٬ چه در همين دوره پيش برود و چه به تاخير بيافتد٬ از مصافهاى تعيين کننده در بالاى جمهورى است که با تصفيه خونين همراه است. تنها امکانى که ميتواند مانع کل اين پديده شود نه "انتخاب" موسوى و نوع موسوى بجاى پديده احمدى نژاد بلکه سرنگونى انقلابى حکومت اسلامى است. همينجا بايد تصريح و تاکيد کرد که مسئله کودتا در جمهورى اسلامى٬ بويژه بحث توده ايستى "کودتاى انتخاباتى" از پوچ ترين حرفهاست. کودتاى يک جناح اگر پيروز نشود جمهورى اسلامى رفتنى است. در فرداى کودتاى شکست خورده اين مغضوب کودتا نيست که روى دست مردم ميچرخد بلکه اين ارکانها و مهارهاى قدرت کل نظام است که زير پاى ضد کودتاى مخالفين و کارگران بزير کشيده ميشود. وانگهى٬ جناح مقابل و ائتلافى امروز همانقدر کودتاچى ميتواند باشد که احمدى نژاد و شرکا. اينها يک مجموعه باند سياسى و نظامى هستند که در موقع خودش ظرفيت بسيار کارها را دارند.

"انتخابات" چه ميشود؟
سوال امروز اين نيست که تقلب ميشود يا نميشود. سوال اين نيست اگر تقلب نشود موسوى پيروز است و اگر بشود احمدى نژاد. سنگربنديها و تهاجم هاى سياسى به سران جنايتکار و درجه يک رژيم از ناطق نورى تا رفسنجانى و خاتمى و موسوى و نزديکان خامنه اى و آيت الله هاى سنگين وزن رژيم وسيع تر از اين حرفهاست. سوال اينست که جريان احمدى نژاد و راست افراطى به طرق "دمکراتيک" و اسلامى سرنوشتش را به تعداد آرا گره ميزند؟ اگر از پيروزى خود مطمئن نباشد٬ که بنظر نيست٬ چه اقدامى ميکند و مهمتر چه اقدامى ميتواند بکند؟ طرف مقابل براى اين وضعيت چه امکاناتى دارد و تا کجا ميتواند پيش برود؟ اگر احمدى نژاد و شريعتمداريها و عباسى ها و موتلفه اسلامى و بخشى از فرماندهان سپاه که به امکانات سياسى و اقتصادى و نظامى وسيعى چنگ انداخته اند٬ حاضر نباشند قدرت را تفويض کنند چه راهى در مقابلشان همين امروز باز است؟

سياست را با پيش بينى نميتوان پاسخ داد اما اين جريان براى موفقيت ناچار است دست به تصفيه هاى وسيع درون حکومتى بزند. طرف مقابل براى مقابله اگر مجراى "انتخابات" کافى باشد٬ بسرعت شريانهاى خطر را قطع خواهد کرد و اگر اين مجرا جوابگو نباشد بنام نامى دفاع از نظام و "خطرى" که همه احساس کردند٬ با همان زبان به مقابله برخواهد خواست. نگرانيهاى جمهورى اسلامى در ايندور نمايش انتخابات از اين جنس اند؛ اول اينکه اين فضاى افشاگرى از همديگر و حضور وسيع مردم در خيابانها ممکن است بسرعت اوضاع را از کنترل خارج کند و سرنوشت نظام را به گردونه طوفان انقلابى بياندازد. دوم ممکن است جناح هاى درگير از هر سو حاضر نباشند قدرت را با نتيجه اين نمايش واگذار کنند. تا امروز هر دو طرف پيشبرد سياست خود را در نفى طرف مقابل جستجو کرده اند. 

حرکت سلبى مردم در اين نمايش٬ بويژه مردمى که دل خوشى از کل اين نظام ندارند٬ حرکتى پراگماتيستى است. هيچ کسى مايل نيست احمدى نژاد يک روز بيشتر بماند. حتى اگر همه چيز به "خير و خوشى" بگذرد و احمدى نژاد ساقط شود٬ بقدرت رسيدن موسوى هيچ آينده اى براى مردم نه فقط ندارد بلکه بسرعت توهمات دود خواهند شد و هوا خواهند رفت. نه کار و شغل براى کارگر و بيکار بوجود خواهد آمد٬ نه حقوقى ولو تحقيرآميز و اسلامى به زنان خواهد رسيد و نه تغييرى ملموس در قلمرو سياست و اقتصاد و فرهنگ در جمهورى اسلامى ايجاد خواهد شد. هيچ نوع گشايش سياسى و اقتصادى دراين نظام از مجراى "انتخابات" نميگذرد. شرکت دراين مضحکه٬ حتى آنجا که اجبارى وجود دارد يا محاسبات غلط و منطق غلط تر بد و بدتر بر آن حاکم است٬ نهايتا به نفع کل اين نظام و به ضرر جنبشهاى آزاديخواهانه تمام خواهد شد. مساله اساسی این است که بعلت شرایط سیاسی و بحران عمیق رژیم اسلامی شکاف ها در بالا عمیق تر شدند. سوال کليدى اينست که بايد براى چنين اوضاعى آماده شد و آلترناتيو کارگرى را بميدان کشيد.

پشت اين شالهاى سبز و کارناوال کاریکاتور گونه سبک آمريکائى و فقير و مستضعف پناهى و امام امام همه اينها دريائى از نفرت و خون و دشنه هاى تيز شده قرار دارند. *